ابن الرّومي
ابوالحسن علي (221-283ق) فرزند عباس بن جريج (= جرجيس) از موالي عبيدالله بن علي بن جعفر عباسي، در بغداد متولد شد. پدرش رومي الاصل و مادرش ايراني الاصل بود. او در بغداد پرورش و تعليم يافت و همانجا
ابوالحسن علي (221-283ق) فرزند عباس بن جريج (= جرجيس) از موالي عبيدالله بن علي بن جعفر عباسي، در بغداد متولد شد. پدرش رومي الاصل و مادرش ايراني الاصل بود. او در بغداد پرورش و تعليم يافت و همانجا زندگي کرد و سرانجام در همان شهر بعد از 62 سال عمر وفات يافت. هنوز کودک بود که پدرش درگذشت چون در ديوانش مرثيهي مادر و ساير خويشانش هست ولي از پدرش ياد نشده است. زن و سه فرزندش در زندگي شاعر درگذشتند. او بدني نحيف و بيمارگونه داشت و در همهي عمر از خوشبختي نصيبي نبرد. با نه تن از خلفاي بنيعباس معاصر بود. ممدوحين او که در اشعار خود از ايشان نام برده از چهل تن بيشترند، از جملهي ايشان مستعين و معتضد خليفه و محمدبن عبدالله بن طاهر و قسم (قاسم) بن عبيدالله وزير معتضد بودند، مخصوصاً معتضد را مدح بسيار گفته است. با اين همه زندگي را با تنگدستي گذرانيد و در شعر خويش از بيچيزي ناليده است. کج خلقي و زودرنجي او سبب گرديد که بيشتر معاصران حتي ممدوحان خود را هجو گويد و مردم از او کنارهگيري کنند. گويي طبع ظريف او رياکاري و مکر و فريب ابناء زمان را تحمل نميکرد و چه بسا که براي آرامش خاطر خود به هجاي ايشان متوسل ميگشت. ابن رومي دچار بدبيني و بدخيالي بود و به فال و شگون بسيار عقيده داشت تا جائي که کمتر معاشرت ميکرد و کمتر از خانه بيرون ميآمد. گويند يکي از دوستانش براي اينکه هر بهانهاي را از دست ابن رومي بگيرد و او را به خانهي خود بياورد غلامي زيباروي و پاکيزهموي که جامهاي فاخر پوشيده و عطري دلآويز به کار برده و نامش هم اقبال بود به در خانهي ابن رومي فرستاد و او را دعوت نمود. ابن رومي ابتدا عزم رفتن کرد ولي وقتي از اسم غلام خبر شد و دانست که اقبالست فال بد زد و گفت اگر «اقبال» را مقلوب کنند «لابقا» ميشود!
ابن رومي مذهب شيعه داشت و در اشعارش به نهضتهاي فکري زمان مثل عدل و توحيد و جبر و تفويض از ديدگاه شيعه مينگريست. شاعري توانا و پرکار و در اصناف شعر چون غزل و مدح و رثاء و هجاء و وصف مناظر و اشياء استاد بود. او بزرگترين هجو سراي عصر خود به شمار ميرفت و در اشعار هجوي مثل متنبي گاهي دشنام و کلمات رکيک هم بکار ميبرد. بعضي هجاهاي خود را به نام مثقالي واسطي که شاعري متوسط بود منتشر ميکرد، مع ذلک قصايد مدحي او از نظر کميت براهاجي او برتري دارد و گاه بعض آنها به سيصد بيت رسيده است. در اختراع و ابداع الفاظ و معاني يگانه روزگار بود. در وصف شعر او گفتهاند کلماتش عربي فصيح و معاني آن غيرعربي است. او شاعر زندگي بود. جواني در نظر شاعرانهي او زندگي و فقدان آن مرگ به حساب ميآمد. به هزل و تمسخر نيز ميپرداخت چه بسا که شعرش کار قلم نقاشي ميکرد و در ترکيب الفاظ چنان رنگآميزي و صورتگري مينمود که شکلها و رنگها را در نظر شنونده تجسم ميکرد. به مجردات و معاني در اشعار خود تشخص ميداد. در قصايد او پيوستگي و يک دستي و محور معنوي وجود دارد. عاشق طبيعت بود و هر نوع زيبائي را دوست ميداشت و رنگ و بو و شکل آن را در شعر جلوه و تجسم ميبخشيد. از اينرو شاعر نوآور عرب شناخته شده است. با اين همه از زندگي شخصي و خانوادگي او اطلاع زيادي در دست نيست، دوست او ابن مسيب و يکي از معاصرانش ابن عماد ثقفي کتابهائي در شرح احوال او نوشته بودند که مفقود شده است. در اشعارش نيز اشارات جزئي به احوال شاعر ديده ميشود. ديوان ابن رومي را بعد از مرگش ابوبکر صولي و سپس ابوالطيب وراق جمعآوري کردند. شيخ الرئيس ابن سينا هم منتخبي از اشعار او را جمع و شرح کرده است. از ديوان کامل او نسخههائي در استانبول و مصر و نسخهاي هم در اسکوريال باقيست. نخستين بار آن ديوان را تا آخر حرف «باء» در مصر در مطبعة الهلال چاپ کردند (1917م). بعد هم انتخابي در سه جلد توسط کامل گيلاني از آن بعمل آمد و در 1924م در مصر با مقدمه استادعباس عقاد منتشر گرديد و عقاد خود نيز کتابي در شرح احوال و اشعار ابن رومي تأليف نمود و منتخبي از اشعار او را نيز بر آن افزود. گويند قاسم وزير معتضد که ابن رومي بعد از مدح او را هجوهاي رکيک گفته بود دستور داد تا مقداري سم در «خشکنانچه» (بيسکويت) تعبيه کردند و نزد شاعر نهادند. ابن رومي مقداري از آن بخورد. اما احساس نمود مسموم شده. پس از جاي برخاست و عزم بيرون رفتن کرد. وزير گفت کجا ميروي؟ گفت آنجا که تو فرستادهاي. گفت پس سلام مرا به پدرم برسان. شاعر گفت: ولي من از راه جهنم نميگذرم... و بعد از چند روز زندگي را بدرود گفت. عباس عقاد به دليل آنکه عبيدالله پدر قسم (يا قاسم) وزير تا چهار پنج سال بعد از مرگ ابن رومي زنده بود اين افسانه را نادرست ميداند و به دلائلي از قبيل پرخوري و اسراف او در نوشيدن آب و غذاهاي چرب و شيرين و ضعف و بيماري جسم او که در شرح حال وي نوشتهاند احتمال داده که بر اثر بيماري قند درگذشته باشد.
تشيع ابن الرومي محرز است. بعضي از محققان اشعاري از او را که دلالت بر عدل و نفي جبر دارد، دليل بر اعتزال او گرفتهاند. بعضي نيز مرثيههائي را که در شهادت يحيي بن عمربن الحسين بن زيدبن علي بن الحسين (عليه السلام) سروده حاکي از زيدي بودن او شمردهاند. حال آنکه اين دو دليل ميتواند بر تشيع اثني عشري او نيز دلالت داشته باشد، بعلاوه در ديوان او اشعار فراواني در منقبت اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) و اهل بيت معصومين (عليهم السلام) هست. از جمله گويد:
تراب ابي تراب کحل عيني *** اما رمدت جلوت به قذاها
تلذلي الملامة في هواه *** لذکراه و استحلي اذاها
کتابنامه: اعيان الشيعه، 250/8-260؛ وفيات الاعيان، 350/1؛ معاهد النتصبص علي شواهد التلخيص، عبدالرحيم عباسي، 108/1؛ تاريخ بغداد، 22/12؛ شذرات الذهب، 188/2-190؛ دائرةالمعارف الاسلاميه، 300/1؛ مقالهي بروکلمان و عباس عقاد؛ ازدو دايرةالمعارف اسلاميه، 538/1، مقالهي عبدالقيوم؛ روضات الجنات، 452.
منبع مقاله :
گروه نويسندگان، (1391) دائرةالمعارف تشيع، تهران: حکمت، چاپ اول
ابن رومي مذهب شيعه داشت و در اشعارش به نهضتهاي فکري زمان مثل عدل و توحيد و جبر و تفويض از ديدگاه شيعه مينگريست. شاعري توانا و پرکار و در اصناف شعر چون غزل و مدح و رثاء و هجاء و وصف مناظر و اشياء استاد بود. او بزرگترين هجو سراي عصر خود به شمار ميرفت و در اشعار هجوي مثل متنبي گاهي دشنام و کلمات رکيک هم بکار ميبرد. بعضي هجاهاي خود را به نام مثقالي واسطي که شاعري متوسط بود منتشر ميکرد، مع ذلک قصايد مدحي او از نظر کميت براهاجي او برتري دارد و گاه بعض آنها به سيصد بيت رسيده است. در اختراع و ابداع الفاظ و معاني يگانه روزگار بود. در وصف شعر او گفتهاند کلماتش عربي فصيح و معاني آن غيرعربي است. او شاعر زندگي بود. جواني در نظر شاعرانهي او زندگي و فقدان آن مرگ به حساب ميآمد. به هزل و تمسخر نيز ميپرداخت چه بسا که شعرش کار قلم نقاشي ميکرد و در ترکيب الفاظ چنان رنگآميزي و صورتگري مينمود که شکلها و رنگها را در نظر شنونده تجسم ميکرد. به مجردات و معاني در اشعار خود تشخص ميداد. در قصايد او پيوستگي و يک دستي و محور معنوي وجود دارد. عاشق طبيعت بود و هر نوع زيبائي را دوست ميداشت و رنگ و بو و شکل آن را در شعر جلوه و تجسم ميبخشيد. از اينرو شاعر نوآور عرب شناخته شده است. با اين همه از زندگي شخصي و خانوادگي او اطلاع زيادي در دست نيست، دوست او ابن مسيب و يکي از معاصرانش ابن عماد ثقفي کتابهائي در شرح احوال او نوشته بودند که مفقود شده است. در اشعارش نيز اشارات جزئي به احوال شاعر ديده ميشود. ديوان ابن رومي را بعد از مرگش ابوبکر صولي و سپس ابوالطيب وراق جمعآوري کردند. شيخ الرئيس ابن سينا هم منتخبي از اشعار او را جمع و شرح کرده است. از ديوان کامل او نسخههائي در استانبول و مصر و نسخهاي هم در اسکوريال باقيست. نخستين بار آن ديوان را تا آخر حرف «باء» در مصر در مطبعة الهلال چاپ کردند (1917م). بعد هم انتخابي در سه جلد توسط کامل گيلاني از آن بعمل آمد و در 1924م در مصر با مقدمه استادعباس عقاد منتشر گرديد و عقاد خود نيز کتابي در شرح احوال و اشعار ابن رومي تأليف نمود و منتخبي از اشعار او را نيز بر آن افزود. گويند قاسم وزير معتضد که ابن رومي بعد از مدح او را هجوهاي رکيک گفته بود دستور داد تا مقداري سم در «خشکنانچه» (بيسکويت) تعبيه کردند و نزد شاعر نهادند. ابن رومي مقداري از آن بخورد. اما احساس نمود مسموم شده. پس از جاي برخاست و عزم بيرون رفتن کرد. وزير گفت کجا ميروي؟ گفت آنجا که تو فرستادهاي. گفت پس سلام مرا به پدرم برسان. شاعر گفت: ولي من از راه جهنم نميگذرم... و بعد از چند روز زندگي را بدرود گفت. عباس عقاد به دليل آنکه عبيدالله پدر قسم (يا قاسم) وزير تا چهار پنج سال بعد از مرگ ابن رومي زنده بود اين افسانه را نادرست ميداند و به دلائلي از قبيل پرخوري و اسراف او در نوشيدن آب و غذاهاي چرب و شيرين و ضعف و بيماري جسم او که در شرح حال وي نوشتهاند احتمال داده که بر اثر بيماري قند درگذشته باشد.
تشيع ابن الرومي محرز است. بعضي از محققان اشعاري از او را که دلالت بر عدل و نفي جبر دارد، دليل بر اعتزال او گرفتهاند. بعضي نيز مرثيههائي را که در شهادت يحيي بن عمربن الحسين بن زيدبن علي بن الحسين (عليه السلام) سروده حاکي از زيدي بودن او شمردهاند. حال آنکه اين دو دليل ميتواند بر تشيع اثني عشري او نيز دلالت داشته باشد، بعلاوه در ديوان او اشعار فراواني در منقبت اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) و اهل بيت معصومين (عليهم السلام) هست. از جمله گويد:
تراب ابي تراب کحل عيني *** اما رمدت جلوت به قذاها
تلذلي الملامة في هواه *** لذکراه و استحلي اذاها
کتابنامه: اعيان الشيعه، 250/8-260؛ وفيات الاعيان، 350/1؛ معاهد النتصبص علي شواهد التلخيص، عبدالرحيم عباسي، 108/1؛ تاريخ بغداد، 22/12؛ شذرات الذهب، 188/2-190؛ دائرةالمعارف الاسلاميه، 300/1؛ مقالهي بروکلمان و عباس عقاد؛ ازدو دايرةالمعارف اسلاميه، 538/1، مقالهي عبدالقيوم؛ روضات الجنات، 452.
منبع مقاله :
گروه نويسندگان، (1391) دائرةالمعارف تشيع، تهران: حکمت، چاپ اول
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}